جدول جو
جدول جو

معنی رواج شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

رواج شکستن
(تُ نُ/ نِ / نَ دَ)
بی رونق کردن. از آب و تاب انداختن. بی خریدار کردن:
گر محتسب رواج می ناب بشکند
از لعل میکش تو رسانم دماغ را.
نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
رواج قمریان از نالۀ من
چو قد سرو از آن بالا شکسته.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ کَ دَ)
خواب بریدن. از خواب بیدار کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ وَحْ حُ تَ)
افطار کردن:
نی کارمرد روزۀ همت شکستن است
گر خضر آبش آرد عیش جوان کشد.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روزه شکستن
تصویر روزه شکستن
افطار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مجددا شکستن باز شکستن، خم کردن دولا کردن، (والفتح سر انگشتان سوی کف و اشکستن)
فرهنگ لغت هوشیار